کد مطلب:121995 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:268

ذکر خروج امام حسن از کوفه به جانب مدینه
امام حسن علیه السلام بعد از مصالحه با معویه بسیج راه كرده عزیمت سفر مدینه فرمود این وقت از برای وداع مسیب اب نجبه و ظبیان بن عمارة التمیمی به حضرت حسن آمدند.

فقال الحسن علیه السلام: ألحمد لله الغالب علی أمره لو أجمع الخلق جمیعا علی أن لا یكون ما هو كائن ما استطاعوا، فقال أخوه الحسین لقد كنت كارها لما كان، طیب النفس علی سبیل أبی ما أتی حتی عزم علی أخی فأطعته و كأنما یجذ أنفی بالمواسی.

حسن علیه السلام فرمود سپاس خدای قاهر غالب را كه اگر انجمن شوند همه كاینات بر آنچه كاین است و حكم رفته دیگرگون نتوانند ساخت حسین علیه السلام فرمود من بر راه پدرم امیرالمؤمنین همی خواستم رفت و مكروه می داشتم این مصالحه را كه برادرم با معویه مقرر داشت لكن چون برادرم تقدیم این امر كرد او را اطاعت كردم و چنان بر من سخت بود كه گویا بینی مرا با تیغ قطع كردند مسیب عرض كرد سوگند با خدای كه خلافت معویه بر ما بزرگ نشود و او ناچار است كه با ما برفق و مدارا كار كند و مودت ما را مغتنم شمرد و این حزن و اندوه كه ما راست از بهر شماست كه مبادا مكانت شما كاستی گیرد و دستخوش جور و ستم گردید «فقال



[ صفحه 300]



الحسین یا مسیب نحن نعلم أنك تحبنا فقال الحسن سمعت أبی یقول سمعت رسول الله [یقول] من أحب قوما كان معهم» حسین علیه السلام فرمود ای مسیب ما آگاهیم كه تو دوستدار مائی امام حسن علیه السلام فرمود كه شنیدم از پدرم امیرالمؤمنین كه از رسول خدا روایت كرد كه فرمود هر كه دوست دارد قومی را با ایشان محشور خواهد شد این وقت مسیب و ظبیان عرض كردند یابن رسول الله صواب آن است كه دیگر باره زمام امر بدست گیری و با معویه آغاز مقاتلت فرمائی فرمود اقدام در این امر نخواهم كرد.

بالجمله روز دیگر حسن علیه السلام با اهل و عشیرت از كوفه خیمه بیرون زد و چون بدیر هند رسید به جانب كوفه نگران شد و فرمود:



و لا عن قلی فارقت دار معاشری

هم المانعون حوزتی و ذماری



و از آنجا كوچ بر كوچ طی مسافت كرده وارد مدینه شد و از آن سوی معویه بعد از بیرون شدن حسن علیه السلام روی با ولید بن عقبة بن أبی معیط كرد و گفت «یا با وهب هل رمت قال نعم و سموت» كنایت از آن كه آیا در طلب خون عثمان بیرون شدم و كار به نهایت بردم ولید گفت هیچ دقیقه فرونگذاشتی و از آن چه خواستیم افزون كردی و از این كلمه معویه ولید را به اشعاری كه در تحریض بخون خواهی عثمان نوشته بود تنبیهی می داد چنان كه در كتاب علی علیه السلام رقم كردیم و آن اشعار این است كه ولید به شام برای معاویه فرستاد:



ألا أبلغ معویة ابن حرب

فانك من أخی ثقة ملیم



قطعت الدهر كالسدم المعنی

تهدر فی دمشق و لا تریم



فلو كنت القتیل و كان حیا

لشمر لا ألف و لا شؤم



و انك و الكتاب الی علی

كدابغة و قد حلم الادیم



هم در این سال چهلم هجری فلاسفه ی اسكندریه اختراع بارود و خنپاره كردند و ازین پیش در جلد دوم از كتاب اول در قصه ذبابیه رقم كردیم كه آتش مصنوعی به لشكرگاه قیصر می افكند چنان مستفاد می شود كه به دستیاری بارود و نیروی منجنیق آلتی چند به میان لشكرگاه قیصر می افكند تا در آن جا بارود افروخته می گشت و آن



[ صفحه 301]



آلات را درهم می شكست و مردم را به آهن پاره ها و دیگر اشیاء آسیب می زد از این قصه مكشوف می گردد كه بارود در زمان ذوالاكتاف و ذبابیه نیز بوده است بعید نیست كه مردم مصر در سال چهلم هجری تكمیل صنعت كرده باشند و منفعت بارود را به قوت خنپاره بزیادت برده باشند.